شب سردی است و من افسرده راه دوری است و من خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم، تنها از جاده عبور: دور ماندند زمن آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزودمرا بر غم ها. فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا به دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر،سحر نزدیک است. هردم این بانگ برآرم از دل: وای،ایت شب چقدر نزدیک است. خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کوکه به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل غم من،لیک،غمی غمناک است. سلام خدای خوبم... سلام خدایی که نگاهت بهم آرامش میده و منو به زندگی کردن سوق میده.. ..آره،آره،آره..همشو میدونم..میدونم ازم دلخوری.. اینم میدونم من بی وفا شدم.. اما تو که مثل من بی انصاف نیستی میبینی چقدر کار دارم..قبول دارم یکم تنبل شدم... وقتی اینو میگم که تو این مدت کمتر یادت بودم..آزارم میده.. دهنم تلخ میشه و شایدم چشمام دودو میره.. چقدر دلم برات تنگ شده... ای کاش دل آدما سنگ بود..تو که دلت سنگ نیست پس از جنس چیه؟ ولی تو منو خوب خوب به خاطرت بسپور.. تنهام نذار...شکرت برای تک تک این لحظه های خوبم..شکرت... دوست دارم... خداحافظ
Design By : Pichak |